عید 94
ما این عید رو تصمیم گرفتیم با خاله ها و عزیز همگی بریم مسافرت به سمت خانیک که وسطای راه عزیز رو تنها گذاشتیم و با خاله سعیده و سمیه رفتیم مشهد که خیلی هم خوش گذشت ولی چون سرد بود هوا من یکم نگرانت شدم که یه ذره هم اونجا سرماخوردی که سریع بردمت دکتر و اکی شدیی عشقم
چندتا از عکساتم میذارم تا یادگار برات بمونه
از سمت چپ فرناز سینا و سارا و فاطمه که شما رو بغل کرده روی صحن حرم امام رضا (ع)
نمیدونم چرا انقد میپوشونم تورو اخه همش میترسیدم سردت باشه گل من دیگه خلاصه دغدغه های مادرانه هست که شما بعدا میفهمی من جی میگم
اینجا تو راه بودیم که حسابی هم شیطونی کردی و منو خسته
اینجا با بابا جون که خیلی دوست داره و همیشه تو رو بغل میکنه راه میبره داشتی بازی میکردی
این عکسه قضیه داره دختر گلم اینجا خانیکه یکی از روزای عید اینحا تو خونه عزیز یه مراسم کف زنی که یک کار خاص هست انجام میدن البته بیشتر جنبه تفریح و شوخی ذاشت برای ماها که ماحصل مراسم یک ظرف پر از کف بود که خیلی هم بدمزه بود ولی خیییللییی خوش گذشت اینجاهم شما پیش دوتا بابابزرگات هستی